از
زمانی که داوطلبانه و در کمال فروتنی در جنگ اوّل جهانی که به
کشور رایش تحمیل شد خدمت کردم ، سی سال می گذرد. در این سه دهه ، تنها
راهنمای من
در تمام افکار ، اعمال و زندگیم ، عشق و وفاداری نسبت به این ملّت بوده
است. این
عشق و علاقه به من قدرت می داد تا بتوانم پیرامون دشوارترین مسائلی که
تاکنون در
برابر یک موجود فانی قرار گرفته است ، تصمیم بگیرم. در این سه دهه ، تمام
سلامت و
نیرویم را صرف کرده ام.
اینکه من و یا هر کس دیگری در آلمان در سال ۱۹۳۹ خواستار جنگ بوده ایم ، به
هیچ
وجه واقعیّت ندارد. این جنگ ، به ویژه ، خواستهٔ دولتمردانی بود که یا خود
یهودی
بودند و یا در راه منافع یهودیان فعالیّت می کردند و همانها بودند که به
جنگ دامن
زدند. در پی شش سال جنگی که علیرغم تمام موانع ، روزی از آن به عنوان با
شکوهترین
و قهرمانانه ترین جلوهٔ مبارزات یک کشور به منظور بقای یک ملّت ، یاد خواهد
شد.
من نمی توانم از شهری که پایتخت این کشور است ، دست بردارم. از آنجا که
نیرویمان
ناچیز تر از آن است که بتوانیم بیش از این در برابر حملهٔ دشمن مقاومت کنیم
و
مقاومت ما نیز به تدریج به وسیلهٔ مردانی کور و بی اراده تحلیل خواهد رفت ،
آرزو
می کنم که در سرنوشت میلیونها انسان دیگری که تصمیم گرفته اند در این شهر
باقی
بمانند ، شریک باشم. گذشته از این ، هرگز در دستهای دشمنانی که خواستار
نمایشی
تازه جهت توده های دیوانهٔ خود هستند ، نخواهم افتاد.
بنابراین تصمیم گرفته ام در برلین بمانم ، و در لحظه ای که مطمئن شوم که
وضعیت
پیشوا و حکومت در معرض خطر و سقوط حتمی قرار گرفته است ، مرگ را داوطلبانه
پذیرا
شوم. با قلبی شاد و آگاهی از یک وحدت بی مانند در تاریخ ، از فداکاری ها و
دستاوردهای سربازانمان در جبهه های جنگ ، زنانمان در خانه ها ، دهقانان و
کارگران
و جوانانمان تشکّر و قدردانی می کنم. آرزو و درخواستم این است که ملّت
آلمان ،
هرگز و تحت هیچ شرایطی در هیچ مبارزه ای تسلیم نشوند و با تمام توان خود ، و
با
وفاداری نسبت به مبانی و اصول «کلاوزه ویتز» علیه دشمنان سرزمین مادری خود
بجنگند.
از وفاداری سربازان آلمان و نیز از مشارکت و همدلی من با آنها در مرگ ،
بذری در
زمین پاشیده خواهد شد که روزی در تاریخ آلمان رشد خواهد کرد و در نتیجه یک
ملّت
متحد واقعی تحقق خواهد بخشید…
پیش از مرگ ، رایش مارشال هرمان گورینگ را از حزب بیرن می اندازم و تمامی
حقوق را
که به موجب حکم روز بیست و نه ژوئن ۱۹۴۱ و نیز سخنرانی در رایشتاگ در اوّل
سپتامبر
۱۹۳۹ به وی تفویض کرده ام ، از او می گیرم.
گورنینگ و هیملر ، جدا از عدم وفاداری نسبت به من ، با مذاکرات محرمانه با
دشمن که
بدون آگاهی و بر خلاف میل من انجام گرفت ، و نیز اقدام به اعمال غیر قانونی
برای
کنترل کشور ، شرمندگی جبران ناپذیری برای کشور آلمان به بار آوردند. به
منظور
تقدیم دولتی که از مردان با شرف تشکیل شده ، و قادر است وظیفهٔ ادامهٔ جنگ
را با
تمام نیرو انجام بدهد ، افراد زیر را به عنوان کابینهٔ جدید منسوب می کنم: •
رئیس
جمهور: دونیتس • صدر اعظم: دکتر گوبلز • وزیر حزب: بورمن • وزیر امور
خارجه: زایس
اینکوارت باشد که کابینهٔ جدید ، نسبت به وظیفهٔ خود که برقراری نظام
ناسیونال
سوسیالستی در کشور است آگاه باشد و شرایطی را بوجود آورد که هر فرد آلمانی ،
خدمت
در راه منافع عموم را به منافع شخص خود ارجح بداند.از ملّت آلمان ، تمام
مردان و
زنان ناسیونال سوسیالیست و نیز تمام افراد ارتش می خواهم که تا دم مرگ نسبت
به
دولت و رئیس جمهور جدید وفادار بوده ، از اوامر آنها اطاعت کنند. از این
مهمتر ،
اینکه به دولت و ملّت آلمان دستور می دهم که همواره قوانین نژادی را مورد
مراقبت و
ملاحظه قرار بدهند.
۲9 آوریل 1945
آدولف هیتلر